دَراین زَمانہً بے حَیا ھُوےِ لال پَرَست،
خوشابِه حال کلاغانِ قیلُ قال پَرست،
چگونه شرح دَهَم لحظه لحظِه خودرا،
برایِ این همه ناباوَرِ خیال پَرَست،
به شب نشینیِ خرچنگهایِ مردابی،
چگونه رقص کند ماهیِ زلال پرست،،،رسیده هاچه غریبُ نچیده می اُفتَد،،به پای هَرز علفهای باغِ کال پرست...))))
(((ما هستیمُ و باید باشیم،واین بودنمان خاری شَوَد به تنگ چَشمیِ آدم کُشانِ حآمیِ حقوق بَشَر)))
کيونما