پارت ۲
نه نه اون من نیستم
از خواب پرید نفس نفس میزد
- امی؟ حالت خوبه؟ بازم همون خواب
+ خوب..بم
- بیا این آب رو بخور و بخواب من پیشتم
دیگه شده بود عادت هر شب هر شب این خواب رو میدید و بعد میخوابید
(فردا در شرکت)
مثل همیشه با غرور وارد شرکت مدش شد اون ی دختر آهنی بود دختری با قلب مهربان و ظاهری با غرور و عظمت کسی که همه ازش حساب میبردن صاحب بزرگ ترین شرکت های مد جهان و یتیم خانه هایی که در سراره دنیا داشت و مهم تر از همه عضو کوچک خانواده ی پاتر
به سمت اتاقش رفت
داشت کار هاش رو انجام میداد که در زده شد
+
کيونما